تقدیم به تمام عاشقان

تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 107
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 111
بازدید ماه : 301
بازدید کل : 44216
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1


تولدي ديگر


همه هستي من آيه تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهدبرد
من در اين آيه ترا آه كشيدم ٬ آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم

زندگي شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد طفليست كه از مدرسه بر مي گردد

زندگي شايد افروختن سيگاري باشد ٬ در فاصله رخوتناك دو
هم آغوشي

يا عبور گيج رهگذري باشد
كه كلاه از سر بر مي دارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد: صبح بخير

زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
كه نگاه من ٬ در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
و در اين حسي است
كه من آنرا با ادراك ماه و بادريافت ظلمت خواهم آميخت

در اتاقي كه باندازه يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه يك عشقست
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گل ها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند

آه سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آنرا از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد:
دستهايت را
دوست مي دارم

دستهايم را در باغچه مي كارم
سبزخواهم شد ٬ مي دانم ٬ مي دانم مي دانم
و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت

گوشاري به دو گوشم مي آويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
كوچه اي هست كه در آنجا
پسراني كه به من عاشق بودند ، هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم هاي معصوم دختر كي مي انديشند كه يكشب او را
با د با خود برد

كوچه اي هست كه قلب من آنرا
از محله هاي كودكيم دزديده ست

سفر حجم در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري اگاه
كه زمهماني يك آينه بر ميگردد

وبدينسانست
كه كسي مي ميرد
وكسي ميماند

هيچ صيادي در جوي حقيري كه شبه گودالي مي ريزد ، مرواريدي
صيد نخواهد كرد.

من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
ودلش را در يك ني لبك چوبين
مينوازد آرام ، آرام
پري كوچك غمگيني
كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com